تخلخل و تکاثفتَخَلْخُل وَ تَکاثُف، دو اصطلاح در فلسفه طبیعی به معنی رقیق شدن و غلیظ شدن هستند. ۱ - معنای لغویتخلخل و تکاثف در لغت به معنای کاهش و افزایش پیوستگی میان ذرات چیزی است. [۱]
قاموس، ج۳، ص۲۷۴.
[۲]
شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ج۱، ص۲۹۹، ۱۴۰۳ق.
[۳]
شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ج۲، ص۱۰۶۸، ۱۴۰۳ق.
۲ - معنای اصطلاحیدر اصطلاح آنرا به فزونی یا کاستی حجم چیزی بدون انضمام شیء خارجی و یا جدایی چیزی از آن، بر اثر عللی مانند حرارت و برودت، تعریف کردهاند. [۴]
فارابی، محمد بن محمد، اربع رسائل فلسفیه، به کوشش جعفر آلیاسین، ج۱، ص۲۸۰، تهران، ۱۳۷۱ش.
۳ - تفاوت با نمو و ذبولبا توجه به تعریفی که برای تخلخل و تکاثف شد، این اصطلاح از نمو و ذبول متمایز میشود، با آنکه هر یک نوعی از حرکت در کمیت به شمار میروند، در تخلخل و تکاثف مقدار جسم بدون پیوستگی یا جداییِ چیزی زیاد و کم میشود، اما نمو و ذبول همراه با پیوستگی یا جدایی است. [۷]
کاتبی قزوینی، علی، حکمه العین، ج۱، ص۴۳۴، شرح مبارکشاه بخاری، به کوشش جعفر زاهدی، مشهد، ۱۳۵۳ش.
[۸]
بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۱۲۸، به کوشش عباس سلیمان، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۹]
ابنکمونه، سعد، الجدید فی الحکمه، ج۱، ص۳۲۱، به کوشش حمید مرعید کبیسی، بغداد، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۲م.
۴ - دیدگاههادیدگاههای متفاوتی درباره این مبحث ارائه شده است. ۴.۱ - از نظر فلسفه یونانتخلخل و تکاثف معادل واژۀ یونانی τό μανόν χαί τό πυχνόν است. [۱۰]
افنان، سهیل محسن، واژهنامۀ فلسفی، ج۱، ص۹۰، تهران، ۱۳۶۲ش.
نخستین بار آناکسیمنس فیلسوف یونانی در سده ۶قم در تبیین نظریۀ خود در اینباره که هوا مادۀ نخستینِ همه چیز است، گفت که هوا بر اثر فشردگی دگرگون میشود، یعنی به سبب تخلخل به آتش، و به سبب تکاثف به آب و خاک تبدیل میشود. او تخلخل و تکاثف را تغییری میدانست که موجب شکلپذیری اشیاء میشود و این تبدیلها، در صورت و مقدار ماده نخستین تأثیر نمیکند. [۱۱]
گمپرتس، تئودور، متفکران یونانی، ج۱، ص۷۶، ترجمۀ محمدحسن لطفی، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۱۲]
گمپرتس، تئودور، متفکران یونانی، ج۱، ص۳۴۱-۳۴۲، ترجمۀ محمدحسن لطفی، تهران، ۱۳۷۵ش.
۴.۲ - ابنرشدچنانکه ابنرشد (د ۵۹۵ق/ ۱۱۹۹م) میگوید، در نظریههای کهن دیگری نیز که آب یا آتش را مادۀ نخستین میشمردهاند، تبدیل مادۀ نخستین به عناصر دیگر در قالب تخلخل و تکاثف تبیین میشده است. [۱۳]
ابنرشد، محمد، تفسیر مابعدالطبیعۀ ارسطو، ج۱، ص۸۲-۸۳، به کوشش موریس بویژ، بیروت، ۱۹۳۸م.
۴.۳ - ارسطوارسطو (۳۲۲- ۳۸۵قم) تخلخل و تکاثف را گونهای حرکت در مکان میدانست که موجب اجتماع و افتراق و نیز کون و فساد اشیاء میشود. یحیی بن عدی (د ۳۶۴ق/۹۷۵م) و ابوالفرج بن طیب (د ۴۳۵ق/۱۰۴۴م) در توضیح نظر ارسطو تخلخل و تکاثف را موجب سنگینی و سبکی و سختی و نرمی جسم دانستهاند. [۱۴]
ارسطو، الطبیعه، ج۲، ص۸۸۵، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۴۰۴ق.
وجود تخلخل و تکاثف را برخی دلیل اثبات خلأ میدانند. [۱۵]
ارسطو، الطبیعه، ج۱، ص۳۴۴، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۴۰۴ق.
[۱۶]
ارسطو، الطبیعه، ج۱، ص۳۸۸- ۳۸۹، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۴۰۴ق.
۴.۴ - فارابیفارابی (د ۳۳۹ق/۹۵۰م) و ابنرشد بر مبنایی ارسطویی، تخلخل و تکاثف را از مقولۀ وضع به شمار آوردهاند. [۱۸]
فارابی، محمد بن محمد، اربع رسائل فلسفیه، ج۱، ص۲۸۰، به کوشش جعفر آلیاسین، تهران، ۱۳۷۱ش.
[۱۹]
ابنرشد، محمد، تلخیص کتاب المقولات، ج۱، ص۱۲۶، به کوشش محمود قاسم، قاهره، ۱۹۸۰م.
۴.۵ - ابنسینا و غزالیتخلخل بنا به تعریف دقیقتر ابنسینا (د ۴۲۸ق/۱۰۳۷م) و غزالی (د ۵۰۵ق/۱۱۱۱م) اسم مشترکی است که چند معنا دارد: نخست به معنای حرکت جسم است از مقداری به مقدار بزرگتر که باعث رقیقتر شدن قوام شیء به رغم پیوستگی آن میگردد، و دوم به معنای کیفیت چنین قوامی است. نخست به معنای جنبش اجزاء یک جسم است که پس از نزدیک بودن به یکدیگر، از هم فاصله میگیرند، و دوم به هیئت وضع اجزاء دلالت میکند. تکاثف نیز به همینگونه هم به حرکت در کم و کیف و حرکت در وضع، و هم بر وضع اطلاق میگردد. [۲۱]
غزالی، الحدود، المصطلح الفلسفی عند العرب، ج۱، ص۲۹۸- ۲۹۹، به کوشش عبدالامیر اعسم، بغداد، منشورات مکتبه الفکر العربی.
[۲۲]
بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، ج۱، ص۶۷۹، به کوشش مرتضی مطهری، تهران، ۱۳۴۹ش.
به نظر ابنسینا تخلخل و تکاثف، گاه بالذات است و موجب تبدیل ذات جسم میگردد، مانند تبدیل آب به هوا، و گاه بالعرض، مانند هوا که در روز متخلخل و در شب متکاثف است. ۴.۶ - فخرالدین رازیفخرالدین رازی (۵۴۳- ۶۰۶ق/ ۱۱۴۸- ۱۲۰۹م) با نقد نظر فلاسفه میگوید که تخلخل و تکاثف از فروع نفی جزء لایتجزی است، زیرا با فرض اثبات جوهر فرد، افزایش یا کاهش مقدار جسم و بنابراین تخلخل و تکاثف محال است. [۲۴]
رازی، فخرالدین، المباحث المشرقیه، ج۱، ص۵۷۲، حیدرآباد، ۱۳۴۳ق.
۴.۷ - سهروردیسهروردی (۵۴۹- ۵۸۷ق/۱۱۵۴-۱۱۹۱م) چون خلأ را در عالم محال دانسته، میگوید که تخلخل و تکاثف حقیقی محال است [۲۷]
سهروردی، یحیی، مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، به کوشش هانری کربن، ج۲، ص۷۷، تهران، ۱۳۵۵ش.
و قطبالدین شیرازی (۶۳۴-۷۱۰ق/۱۲۳۷-۱۳۱۰م) در شرح این عبارت وی بر مجازی بودن آن استدلال کرده است. [۲۸]
شیرازی، قطبالدین، شرح حکمه الاشراق، ج۱، ص۲۱۲، قم، ۱۳۱۵ق.
۴.۸ - ملاصدراصدرالدین شیرازی (د ۱۰۵۰ق/۱۶۴۰م) دلایل سهروردی را در اینباره نپذیرفته است. به اعتقاد ملاصدرا تخلخل به لطافت، یعنی رقیق بودن همراه با بزرگی در حجم شباهت دارد. [۳۰]
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الاسفار الاربعه، ج۵، ص۹۸، تهران، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
وی میگوید برخی این اشکال را وارد کردهاند که مقدار یا کمیت یک جسم چیزی نیست جز پیوستگی یا همان اتصال جوهری که اساس جسمیت است. بنابراین پذیرفتن تخلخل و تکاثف به این معناست که جسم واحدی بتواند به دو کمیت متفاوت درآید و این مستلزم عرضی بودن کمیت است. وی در پاسخ به این اشکال، تخلخل و تکاثف را به داخل شدن و خارج شدن جسمی لطیف همچون هوا در میان اجزاء جسم مربوط میداند و حرکت جسم واحد را در بیش و کمشدن مقدارش نمیپذیرد. بر این اساس پذیرفتن تخلخل و تکاثف حقیقی نیازمند اثبات هیولا برای جسم است و به همین سبب برخی از متقدمان جسم را، به جای ماده و صورت، مرکب از هیولا و صورت دانستهاند تا مقدار جسم در جوهریت آن دخیل نباشد. [۳۳]
کاتبی قزوینی، علی، حکمه العین، شرح مبارکشاه بخاری، ج۱، ص۴۳۳، به کوشش جعفر زاهدی، مشهد، ۱۳۵۳ش.
۵ - فهرست منابع(۱) ابنرشد، محمد، تفسیر مابعدالطبیعۀ ارسطو، به کوشش موریس بویژ، بیروت، ۱۹۳۸م. (۲) ابنرشد، محمد، تلخیص کتاب المقولات، به کوشش محمود قاسم، قاهره، ۱۹۸۰م. (۳) ابنسینا، التعلیقات، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قم، ۱۴۰۴ق. (۴) ابنسینا، الحدود، المصطلح الفلسفی عند العرب، به کوشش عبدالامیر اعسم، بغداد، منشورات مکتبه الفکر العربی. (۵) ابنسینا، الشفاء، به کوشش ابراهیم مدکور، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م. (۶) ابنکمونه، سعد، الجدید فی الحکمه، به کوشش حمید مرعید کبیسی، بغداد، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۲م. (۷) ابوحیان توحیدی، علی، المقابسات، تهران، ۱۳۶۶ش. (۸) ارسطو، الطبیعه، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۴۰۴ق. (۹) افنان، سهیل محسن، واژهنامۀ فلسفی، تهران، ۱۳۶۲ش. (۱۰) بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، به کوشش مرتضی مطهری، تهران، ۱۳۴۹ش. (۱۱) بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، به کوشش عباس سلیمان، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م. (۱۲) سهروردی، یحیی، مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش. (۱۳) شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ۱۴۰۳ق. (۱۴) صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار الاربعه، تهران، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م. (۱۵) غزالی، الحدود، المصطلح الفلسفی عند العرب، به کوشش عبدالامیر اعسم، بغداد، منشورات مکتبه الفکر العربی. (۱۶) فارابی، اربع رسائل فلسفیه، به کوشش جعفر آلیاسین، تهران، ۱۳۷۱ش. (۱۷) فخرالدین رازی، شرح عیون الحکمه، تهران، ۱۳۷۳ش. (۱۸) فخرالدین رازی، المباحث المشرقیه، حیدرآباد، ۱۳۴۳ق. (۱۹) قاموس. (۲۰) قطبالدین شیرازی، شرح حکمه الاشراق، قم، ۱۳۱۵ق. (۲۱) کاتبی قزوینی، علی، حکمه العین، شرح مبارکشاه بخاری، به کوشش جعفر زاهدی، مشهد، ۱۳۵۳ش. (۲۲) گمپرتس، تئودور، متفکران یونانی، ترجمۀ محمدحسن لطفی، تهران، ۱۳۷۵ش. ۶ - پانویس
۷ - منبعسیما نوربخش، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تخلخل و تکاثف». |